
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی ودلتنگی...
دعای باران چرا ؟!
دعای عشق بخوان
این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین
خدایا ...
کمی عشق ببار
درد رو از هر طرف كه بخوني ميشه درد...
ولي درمان رو اگه از اون طرف بخوني ميشه نامرد...
" مواظب باشيد واسه درداتون به هر درماني رجوع نكنيد "
از این پس تنها ادامه میدهم
در زیر باران حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم...
میخواهم تنهاییم را به رخ این هوای دو نفره بکشم.....!
باران نبار من نه چتر دارم نه يار...
نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند نمی خواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی
نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هست
این جا آسمان آبی دل من است .
که گاهی هوایش بهاریست و گهگاهی هم ابری .
دل من ستاره هایی دارد که شاید چشمک بزنند .
یا پشت ابری قایم بشوند .
آسمان آبی دل من رازی دارد
بزرگ اما پنهان ...
می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.
همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس.
و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!
میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
آخرین بار را که دویدم...
آخرین بار را که از ته ِدل خندیدم...
آخرین بار که تورا بوسیدم...
آخرین بار را که از دل برایت خواندم...
آخرین بار که از شادی ِبودن تو فریاد برآوردم و در آغوشت آرام گرفتم...
آخرین بار کِی بود..؟!
حافظه ام زنده نیست، یا خودم؟!!!!
بخدا گفتم خستم
گفت:"لا تنقطوا من رحمت الله;از رحمت من نا اميد نشويد"
گفتم:هيچكس نميدونه تو دلم چي ميگذره
گفت:"ان الله بين المرء و قلبه; خدا حائل است ميان انسان وقلبش"
گفتم:هيچكس وندارم گفت:"نحن اقرب اليه من حبل الوريد;ما از رگ گردن به شما نزديكتريم" گفتم اصن انگار من و
فراموش كردي؟
گفت" فاذكروني اذكركم ;منو ياد كنيد تاشما را يادكنم"
چشمهای تو را میشناسم ....
نه از نزدیک ...
بلکه از ارتفاعی که همیشه تو در راه کفش هایم سبز میکرد ...
ارتفاعی به اندازه سقوط یک اسکناس
به خیرگی تو در زل زدنم میان نداشتنهایت ...
به تو که کوتاه قد ترین قلمداد میشوی
از بس که همه را از پایین نگاه میکنی ...
به کیف مدرسه ام ...
که کیفش را تلو تلو میخوری ... مدرسه اش را که هیچ
به تو که در اوج کودکی
کارتن ها را ندیده میخوابی ...در وسط خیابان ها
و آدم به آدم زمزمه میکنی ...
هی لعنتی ؟
فقر مرا وزن میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میگن یه نخ سیگار آدم رو آروم میکنه...
من موندم این هم آدم قد یه نخ سیگار نیستن؟؟!
نگران نباش حال دلم خوب است !!!
...نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقت خواستن تو ...
آرام
جوری که نبینی و نشنوی
گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد
چه رسم جالبیست !!!
محبتت را می گذارند پای احتیاجت...!
صداقتت را می گذارند پای سادگیت...!
سکوتت را می گذارند پای نفهمیت...!
نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت...!
و وفاداریت را پای بی کسیت...!
و آنقدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود که تنهایی و بیکس و محتاج!!!
گاهي چه دلگرم ميشويم
به يك مواظب خودت باش
به يك هستم
به يك بوسه
به يك نوازش
به يك آغوش.....
ساده لباس بپوش!
ساده راه برو!
اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!
زیرا بعضی ها
سادگی ات رانشانه میگیرند!
برای درهم شکستن غرورت!!!
فارسی نژاد پرست نیست (مگه کوروش نژاد پرست بود؟)
رشتی بی غیرت نیست (مگه میرزا کوچک خان بی غیرت بود؟)
مازندارانی کله ماهی خور نیست (مگه نیما کله ماهی خور بود؟)
لر هالو نیست (مگه لطف علی خان هالو بود؟)
ترک زبان عر عر نمیکه (مگه شهریار عرعر میکرد؟)
قزوینی همجنس باز نیست (مگه علامه دهخدا همجنس باز بود؟)
خراسانی بادیه نشین و بدوی نیست (مگه دکتر شریعتی بادیه نشین بود)
شیرازی تنبل نیست ( مگه پارسایی تنبله )
...بلکه اینان ستونهای ایرانند.وقتی داریم از داخل ستونها رو خراب میکنیم دیگه نیازی به دشمن خارجی نداریم.
فقر اینه که غیرتت فقط واسه زنت باشه،اما وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز کنی!
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که ماشین صد میلیونی سوار شی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که شعار دموکراسی بدیو تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه
اتفاقی دستش خورده قاب عکستو شکسته
فقر اینه که اوقات فراغتت به جای سوزوندن چربی های بدنت بنزین بسوزونی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ت کوچکتر از یخچالت باشه
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم شه؛
فقر اینه که ۲ تا النگو تو دستت باشه و ۲ تا دندون خراب تو دهنت؛
فقر اینه که شامی که امشب جلو مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که از مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی
اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت رو حفظ باشی؛
دوتا دختر که توی حوض خالی میدان شهید مطهری سنگر گرفته بودند دور و برشان پر از نیرو بود اما نه خودی....
هیچ کاری نمیشد برایشان کرد .خرمشهر تقریبا افتاده بود دست عراقی ها ... حلقه محاصره ی میدان مطهری تنگ تر میشد.
رفتیم پشت بام یک ساختمان... دو نفر بودند دوتا دختر که راه عراقی ها را آن همه مدت سد کرده بودند. فشنگهاشان هم تمام شده بود گویا. خون خونمان را میخورد باید برایشان کاری میکردیم.
عراقیها دیگر شلیک نمیکردند. میخواستند بگیرندشان، زنده! دیگر رسیده بودند به میدان که دوتا صدا آمد... - تق... - تق... لوله های تفنگ را گرفته بودند سمت هم دیگر آن ها دونفر بودند دوتا دختر که توی حوض خالی میدان مطهری دراز کشیده بودند...
و به راستی دخترانی که برای حفظ پاکدامنی شان تن به قربانی کردن جانشان میدهند با دخترانی که پاکدامنی شان را قربانی جانشان میکنند چه تفاوتی است؟؟؟
خــــدایا
همه از تو می خواهند ، بدهی
من از تو می خواهم ، بگیری
خـــــدایا
این همه حس دلتنگی را از من بگیر
شبی بارانی
و رسالت من اين خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از ميان دويست جنگ خونين
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خويش
چشم در چشم هم نوش کنيم
دلــم برای کسی تنــگ است
که آمــد...
نمــاند...
و رفـــت .....
و پــایــان داد به هــرچه داشتــــــم...
هـــر بــــار کـــه مـــي خــوـاهـــم بــه ســـمـــتــــتـــــــ بــيـــايــــم
يــــادم مــي افـــتــــد
”دلـــــــتــــــنـــــگــــي”
هـــرگــز بــهــانـــه خـــوبـــي
بـــرـاي تــکـــرـار يــکـــــ اشــتــبــاه نـــيـــســــتـــــــ….!
هفت شماره را میگیرم ...
(ایمان ، عشق ، محبت ، صداقت ، ایثار ، وفاداری ، عدل)
... بــــــــــــــــــــوق ...
شماره مورد نظر در شبكه زندگی انسانها موجود نمی باشد،
لطفا" مجددا" شماره گیری نفرمایید !
.
.
.
.
هفت شماره دیگر
(دوست ، یار ، همراه ، همراز ، همدل ، غمخوار ، راهنما )
... بــــــــــــــــــــوق ...
مشترك مورد نظر در دسترس نمی باشد !
.
.
.
.
باز هم هفت شماره دیگر
(خدا ، پروردگار ، حق ، رب ، خالق ، معبود ، یكتا)
... بــــــــــــــــــــوق ... بــــــــــــــــــــوق ...
... لطفا" پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید
... بــــــــــــــــــــوق ...
سلام ... خدای من !
اگر پیغاممو دریافت کردین، لطفا" تماس بگیرید، فقط یكبار !
من خسته شدم از بس شماره گرفتم و هیچكس، هیچ جوابی نداد !
شماره تماس من :
(غرور ، نفرت ، حسادت ، حقارت ، حماقت ، حرص ، طمع)
منتظر تماس شما هستم . انسان !
.
.
.
.
خداوندا ...
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است
شروع كن ...
یك قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من